خاطرات من
سلام. یه سلام با یه دل گرفته و چشمایه خیس... خدایا باور کن دیگه خسته ام....خیلی خسته ام.... اخه تا کی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ خدایا نمیدونم باید چیکار کنم؟؟؟؟؟؟؟ دارم دیوونه میشم!!!!!!!!! من الان باید چیکار کنم؟؟؟؟ خدایا همیشه ازت خواستم خودت راه درستو جلو پام بذاری ازت خواستم کاری که درسته رو بهم بگی انجام بدم تا بعد پشیمون نشم!!!!!!! ولی............... ولی همیشه همیشه که نه ولی بیشتر مواقع واسه مسایلی که خودت میدونی پشیمون شدم از کاری که کردم در حالی که اون موقع فکر میکردم بهترین کارو دارم میکنم!!!!! خدایا من بنده ی خوبی واسه امتحان کردن نیستم.... خدایا من نمیتونم..... خدایا نمیتونم..... خدایا مخلصتم من یکی رو از بین این همه بنده ات از امتحان عفو کن چون بازم میفتم و تجدید میشم!!!!!! خدایاااااااااااااااااااااااااااااا خدایا من به جز گریه کردن کار دیگه ای بلد نیستم یعنی عرضه اشو ندارم.... پس به این اشکام رحم کن..... خدایا عاجزانه ازت میخام که کمکم کنی مثل همیشه خیلی محتاج کمکتم..... شاید با خودت میگی من چقدر پررو ام که بازم دارم باهات حرف میزنم ولی خدایا خودت میدونی که به جز تو هیچکی رو ندارم هیچکی!!!!!!!!! (الهی و ربی من لی غیرک.....) خدایا غیر از اینه که ما الان مهمونتیم؟؟؟؟؟؟!!!!! خدایا این پسره داره دیوونم میکنه نمیدونم باید چیکار کنم....... خدایااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا............ کمکم کن............. نظرات شما عزیزان:
لينكت كردم
دو شنبه 2 مرداد 1391برچسب:, :: 1:52 :: نويسنده : فرشته
درباره وبلاگ به وبلاگ من خوش آمدید آخرین مطالب پيوندها
نويسندگان
|